تولیدلباس

ساخت وبلاگ

تاریخچه تولید پوشاک در ایران

کتان  ، کنف  ، پنبه  ، ابريشم  از جمله اليافي بودند که براي بافتن پارچه از آنها استفاده مي شد. آشوريها در سدة هفتم قبل از ميلاد در شمال بين النهرين به توليد ابريشم مي پرداختند. هخامنشيها نيز با فراگيري روش تهية آن از آشوريها، ابريشم را به يونان صادر مي کردند. کشف قطعات منسوج ابريشم با منشأ چيني و ابريشم با منشأ پيله هاي کرم ابريشم وحشي متعلق به سدة پنجم قبل از ميلاد در گورهاي يونان و شبه جزيرة کريمه ، اين مسئله را تأييد مي کند. آريستوفان در 411 قبل از ميلاد از تن پوشهاي بغايت نازک و شفاف به نام لباس مادي ياد مي کند (رياضي ، 1374 ش ، ص 50؛ وولف ، ص 160).

از سدة سوم تا اوايل سدة هفتم ميلادي ، بافندگي ايران داراي اعتبار و منسوجات ابريشمي آن به دليل داشتن نقشهاي پرشکوه و رنگهاي شفاف ممتاز بود. کشف قطعات متعدد پارچه هاي ابريشمي و پشمي ايران در ترکستان چين ، ژاپن ، قفقاز، فرانسه ، سوريه ، مصر و ايتاليا اين مدعا را ثابت مي کند (گيرشمن ، ج 2، ص 229ـ 238). نخستين مدرک متقن از منسوجات نقش دار در نقش برجستة خسرو دوم (حک : 591 ـ 628 ميلادي ) در طاق بستان برجاي مانده که قدمت آن بيشتر از زمان خود کنده کاريها است (مک داوِل ، ص 153).

نگاره هاي آميخته با تصاوير شکارگران و جنگاوران ، تکي يا جفتي ، مورد پسند فرمانروايان صدر اسلام و اروپاي قرون وسطا قرار گرفت و ميراث ساساني که عمدتاً مبتني بر مضمون و مقام پادشاهي و شمايلگري وابسته به آن بود، سراسر جهان اسلام و اروپاي مسيحي و چين و ژاپن را فراگرفت و تا پنج قرن پس از انقراض آن سلسله باقي بود (همان ، ص 154).

2) دستگاههاي بافندگي و روشهاي بافـت . دوک نخ ريسي اولين وسيلة پارچه بافي است که الياف را به نخ تبديل مي کند. تکامل اين وسيله نقش مهمي در پيشرفت فن نساجي داشته و مقدمة پيدايش چرخ نخ ريسي است . يافته هاي باستان شناسي نشان دهندة استفادة دوک از دورة نوسنگي است . در بسياري از محوطه هاي باستاني عصر نوسنگي ايران دوکهاي متعددي يافت شده اند. مهري از محوطة چغاميشِ خوزستان متعلق به 3300 ق م زني را در حال نخ ريسي نشان مي دهد (باربر، ص 57).

دستگاه بافندگي وسيلة بعدي است که تاريخ ابداع آن به اوايل هزارة چهارم قبل از ميلاد مي رسد. بر روي مهري که از شوش به دست آمده است ، دو نفر در کنار دستگاه بافندگي نقش شده اند که نشان دهندة وجود اين حرفه در آغاز عصر شهرنشيني است (همان ، ص 83). اين دستگاه يکي از دس منابع : احمد اخوي ، بررسي اقتصادي ـ بازرگاني منسوجات ، تهران : مؤسسة مطالعات و پژوهشهاي بازرگاني ، 1369 ش ؛ مرتضي قره باغيان ، تحليل هزينه ـ فايده در جهت ب .‏

ت آوردهاي تاريخ تمدن است که تمدنهاي ايران ، چين ، سوريه و مصر در تکامل آن سهم بسزايي داشته اند. کار دستگاه بافندگي درهم تنيدن تار با پود است . دستگاه بافندگي تارها را به حالت کشيده نگاه مي دارد تا پودها را بدان ببافند. نخستين بافتة يافته شده از تپة يحيي در کرمان ، متعلق به هزارة پنجم قبل از ميلاد و از نخهايي است که از الياف حيواني به دست آمده اند (همان ، ص 132).

ايجاد طرح و نقش بر روي پارچه نياز به ابزار و مهارتهاي فني داشت . به احتمال زياد، بافت پارچه هاي طرح دار به شکل طرح دوپودي در جنوب و غرب ايران در حدود دوهزار سال قبل از ميلاد رايج شده بود. در اين روش دو پود باهم و در يک سازمان به کار مي رفتند، يکي براي بافت ساده و ديگري براي جايي که لازم بود طرح بر روي پارچه آورده شود. اين روش شکل ساده اي از پارچة مرکب است (وولف ، ص 155). کمي بعد از ايران ، در چين نوعي بافت رايج شد که اصطلاحاً به آن تار طرح مرکب مي گويند. در اين روش دوتار با رنگهاي متضاد به کار مي رفت و قسمتي از هر تار طبق طرح روي پارچه آورده مي شد و بدون آنکه تارها درهم با هم بافته شوند پود از بين دو تار عبور مي کرد، و بافت پود ديگر مانند بافت ساده بود که در يک زمان با هر دو تار درهم مي شد (همانجا). در آغاز عصر مسيحيت روش ديگري در بافت تار طرح مرکب در چين ابداع شد. اين روش با روش قبلي اندکي تفاوت داشت ، بدين صورت که تار نگهدارنده در پود، جناغي بافته مي شد و تار طرح روي آن آزاد بود. در اين نوع بافت ، پارچه در قسمت تارهاي آزاد و شناور اطلس نما مي شد و بقية پارچه زمينة جناغي متضاد پيدا مي کرد (همان ، ص 156).

اين دو شيوة بافت با روشهاي چيني از دورة اشکاني در شرق ايران رواج داشت و بتدريج به سوي غرب گسترش يافت . بافندگان ايراني روش دو تار را به کار بردند، ولي چون به طرح بافت پودي عادت داشتند، روش چينيها را معکوس کردند و پارچه اي ترکيبي بافتند که طبق طرح يکي از پودها روي پارچه قرار مي گرفت . اين روش ترکيبي از اوايل دورة ساساني در ايران رواج يافت و سپس به روم شرقي ، سيسيل ، ايتاليا و شمال اروپا راه يافت وبه نام پارچه هاي مرکب شهرت پيدا کرد (همانجا).

در دورة ساساني روش ديگري در پارچه بافي رواج يافت که از دورة سلسلة هان (220 ق م ـ 220 ميلادي ) در چين رايج بود. اين روش در سدة دوم ميلادي در آسياي مرکزي و در سدة سوم ميلادي در شام رونق داشت و در اين منطقه به نوعي بافت جناغي مبدل گرديد، سپس از شام به ايران و از ايران به چين رفت . اين بافت از دورة ساساني تاکنون در ايران رايج بوده است (همانجا).

بافت پارچه هاي طرح دار با نقوش هندسي و گياهي نيازمند دستگاههاي بافندگي کارآمد است . کمبود منابع تصويري و نوشتاري امکان قضاوت دربارة کم وکيف دستگاههاي بافندگي دورة اشکاني و ساساني را دشوار مي سازد. با اينهمه ، وجود پارچه هايي با طرحهاي گياهي ، جانوري و هندسي که از دورة ساساني خاصه از پايان اين دوره باقي مانده است ، وجود دستگاههاي بافندگي تکامل يافته تري را نسبت به چين تأييد مي کند ( رجوع کنيد به پيگولوسکايا، ص 319ـ340).

در دورة اسلامي نيز دوک نخ ، چرخ نخ ريسي و دستگاه بافندگي مهمترين ابزارهاي بافت بودند. مسکويه (320ـ421؛ ج 2، ص 230) احتمالاً به چرخ نخ ريسي در يکي از شهرهاي عصر آل بويه اشاره دارد، که نشان دهندة کارآيي بالاي اين دستگاه است . اين دستگاه در دورة اسلامي نيز با پيشرفتهاي فني همراه بود، از جمله تکامل رکابهاي مخصوص بالا و پايين بردن متناوب تارها با حرکت پا، که تواناييهاي بافنده را به مقدار زياد افزايش مي داد. در اين دوره دستگاههاي رکاب دار رواج يافت (حسن و هيل ، ص 246ـ247).

کيفيت نقش پارچه ها کمک ارزنده اي به شناخت دستگاههاي بافندگي دورة اسلامي مي کند. با دستگاه دو رکاب و دو تارکش مي توان پارچه هاي ساده و راه راه و يا به عبارتي نقشهاي هندسي بافت ، اما طرحهاي تزييني و بافت پارچه هايي با نقشهاي جانوري و گياهي و صحنه هاي شکار و غيره با دستگاههايي با رکابهاي بيشتر امکان پذير است . بافت چنين پارچه هايي نياز به دستگاهي به نام "چله کش " دارد. مسلمانان اين گونه دستگاههاي نقش بندي را تکميل کردند و در کارگاههاي طرازبافي به کار گرفتند. مشخصات فني و کيفي پارچه ها همواره موردتوجه محتسبان بود (همان ، ص 251). پارچه ها بعد از اتمام بافت ، پرداخت و سپس به معرض فروش گذاشته مي شدند. پارچه هاي پشمي را زيرفشار قرار مي دادند تا پر و ضخيم شوند و بعد پارچه را مي شستند. پارچه هاي کتاني را مي کوبيدند تا سطح آن بهبود يابد. پس از کوبيدن و شستن ، پارچه را در هواي آزاد مي گستردند تا خشک شود. کار رنگبري پارچه هاي پشمي و کتاني را قصّار (شوينده ) انجام مي داد. سرانجام پارچه ها را اطو و صاف مي کردند (همان ، ص 252). در توليد انواع پارچه بيش از صد صنف فعاليت مي کرد و حرفه هاي ديگري چون رنگبر، کوبنده ، رنگرز، نخ ريس نيز در کار توليد پارچه شرکت داشتند (همانجا).

3) ايران . پارچه بافي دورة اسلامي حاصل تمام تجارب فني و صورتهاي هنري و مصالح گردآوري شدة استادکاران ايران ، چين ، مصر، بين النهرين و سراسر دنياي يوناني ـ رومي و سبکهاي جوامع دوره گرد و کوچ رو است . به دنبال وحدتي که مسلمانان در سراسر دنياي فتح شده به وجود آوردند، تمام فنون و تجارب هنري جوامع گذشته درهم آميخت و هنري نو در پارچه بافي به وجود آمد که در هيچ زماني ، چه قبل و چه بعد از آن ، ديده نشد و در هيچ کشوري نيز به اندازة ايران نبوغ و فعاليت مستمر، ماية پرورش انواع هنرهاي سنتي نگرديد.

در سده هاي نخستين دورة اسلامي ، بخصوص در عصر ساماني ، آل بويه و سلجوقي ، در کارگاههاي پارچه بافي از سنّتهاي ساساني پيروي مي شد و با آنکه هنرمندان مي کوشيدند تا پارچه هاي متمايز و با طرحهايي متشکل از عناصر بيشتري به وجود آورند، تنها در زمان مغولان بود که طرحهاي عمومي پارچه هاي ساساني رواج و سلطة خود را از دست داد و نقشي حاصل از توالي نوارهاي تزييني موازي باهم جانشين آن گرديد. اين نوارها رفته رفته موجدار شد و در دورة صفويه تصوير آدمهاي عادي نيز بدان افزوده گرديد. از قرن يازدهم به بعد طرح بسياري از پارچه ها و زريها، رديفهاي پيچ وتاب داري از نقوش گياهان گلدار بود (جنسن ، ص 204ـ205).

شرح توليد و تجارت منسوجات در قرون اولية اسلامي با مدارک کافي در آثار تاريخ و جغرافيانويسان مسلمان سده هاي چهارم و پنجم ، چون اصطخري ، ابن حوقل ، مقدسي و نويسندة حدودالعالم ، آمده است که گوياي پيشرفت مداوم صنعت نساجي در سرزمينهاي اسلامي است .

پارچه بافي پيشروترين صنعت ايران و دنياي اسلام بوده ، که بتدريج بسيار گسترده شده و حجم توليد و شمار شاغلان آن پيوسته افزايش يافته است . بخشي از صنعت نساجي ، که زير نظر مقامات بالاي دولت بود پارچه و تزيينات مخصوص پوشاک خلفا و اميران ، سران لشکر، مقامات بالاي دولتي و همچنين انواع جامه هاي اهدايي از طرف دستگاه دولت را توليد مي کرد و بخش ديگر توليدکنندگان گروههاي آزاد بودند که توليد خود را به دولت يا مستقيماً به بازرگانان مي فروختند (حسن و هيل ، ص 239). بعداز آنکه خلفاي عباسي بغداد را مرکز خلافت قرار دادند و آرامشي در سراسر جهان اسلام برقرار شد، بتدريج مراکز سنتي پارچه بافي ايران چون شهرهاي خوزستان ، فارس ، خراسان و ماوراءالنهر اعتبار خود را به دست آوردند. توجه و ارزشي که دين اسلام براي اهل حرفه و صنعت قائل بود، سبب شد که مالکان کارگاهها وابزار توليد بدون مشکل به فعاليتهاي خود ادامه دهند. چه بسا به دليل نياز دستگاه دولت به پوشاک يا سود حاصل از تجارت آن ، از اين صنعت حمايت مي کردند. در شهرها در فاصلة سدة سوم و چهارم صنعتگران آزاد از سازمان منظم صنفي برخوردار بودند. در کنار توليد کنندگان کوچک شهر، کارگاههاي بزرگي متعلق به دولت يا مالکان بزرگ وجود داشت ، مثلاً علي بن احمد راسبي در خوزستان ، هشتاد دستگاه کارگاه بافندگي در تملک داشت . در اين کارگاهها پارچه هاي ابريشمي و جز آن توليد مي شد (قُرطبي ، ص 45). مسلمانان کارگاههاي دولتي پارچه بافي را خصوصاً در امپراتوريهاي روم شرقي و ساساني درهم ادغام کردند و خراج سالانة خلفا و امرا شامل پارچه ها و جامه هاي هر محل نيز مي شد ( تاريخ ايران از زمان باستان تا امروز ، ص 207).

براساس آثار نويسندگان سدة چهارم ، کارگاههاي شهرهاي ايران در توليد انواع پارچه هاي ابريشمي ، پشمي ، پنبه اي و کتاني بسيار فعال و پررونق بود. پارچه هاي کتاني کازرون که مهر محل برآنها زده مي شد، در تمام بازارهاي آسياي ميانه و مصر بدون بازرسي به فروش مي رسيد. پارچه هاي پنبه اي از نوع خشن و ظريف در اصفهان ، ري ، همدان ، قزوين ، قم و نيشابور توليد مي شد، و در سده هاي چهارم و پنجم بتدريج پنبه جاي کتان را گرفت . پارچه هاي ابريشمي در ري ، قزوين ، دامغان ، اصفهان و شيراز، و با تارهاي طلا و نقره در شوشتر، شيراز، فسا، اصفهان و ري بافته مي شد (همان ، ص 204). شوشتر به دليل ابريشمينه هاي "رومي "اش شهرت داشت . در فسا بافندگان پارچة پرده اي مخصوصي از ابريشم و پشم با شمسه ها و حاشيه ها براي امير وقت توليد مي کردند (مک داوِل ، ص 154).

در اوايل قرن چهارم در خوزستان دهها کارگاه داير بود و شوش و اهواز پارچه هاي پنبه اي مخصوص عمامه و ابريشمينه براي انواع جامه و چادر و روسري توليد مي کردند (مک داول ، همانجا). در اهواز فوطه هاي ابريشمين با کيفيت عالي براي زنان بافته مي شد (مقدسي ، ص 416) و کازرون ابريشمينة محلي ، پيراهن و روسري پنبه اي ، پارچه هاي کتاني و کُرکي به اطراف صادر مي کرد (مک داول ، ص 154). در ارّجان فوطه و پارچه هاي کُندَکيَّه توليد مي شد (مقدسي ، ص 442). خراسان و ايالات شمالي ، بخصوص گرگان و مازندران و گيلان ، نيز در سده هاي چهارم و پنجم از مراکز مهم توليد پارچه و لباس بودند (مک داول ، ص 155) و منسوجات کتاني ، دستار و سجّادة طبري در آمل ( حدود العالم ، ص 145؛ ياقوت حموي ، ج 1، ص 68)، ابريشم مُبرم و زَعفوري در استرآباد ( حدودالعالم ، ص 144) و ابريشم سياه و پردة گرگان شهرت داشتند (اصطخري ، ص 213؛ ابودلف خزرجي ، ص 83). در ساري نيز پارچه هاي فاخر حرير بافته مي شد ( حدود العالم ، ص 145؛ مقدسي ، ص 359). در نيشابور و مرو بهترين پنبه و پارچه با تارهاي نخي ــ يا مُلْحَم ــ توليد مي شد و مرو به سبب بافت بهترين پارچة سياه ــ شعار عباسيان ــ و ابريشمينه هاي کتيبه دار براي عمامه شهرت يافته بود. در سغد پارچه هايي به شيوة ابريشمينه هاي ساساني مي بافتند و با چين دادوستد مي کردند. بخارا در دورة ساماني بازاري جهاني براي تجارت پارچة ابريشمي ، انواع نخي نازک معروف به چيت موصلي و نوعي پارچة ضخيم معروف به زَندَنجي بود (مک داول ، همانجا). در دورة ساماني خراسان و ماوراءالنهر نه تنها بيش از هرجا هويت طرحهاي ايراني را مصون نگاه داشتند تا به نسلهاي آينده برسد، بلکه تأثير عميقي بر صنايع پارچه بافي ديگر ملتهاي اسلامي برجا گذاردند.

آل بويه که در سده هاي چهارم و پنجم بر تمامي ايران و عراق عرب غير از خراسان سلطه داشتند، در رونق بخشيدن به شهرهاي آمل ، ري ، اصفهان ، شيراز و شهرهاي خوزستان کوشيدند. در اصفهان پارچه هاي ابريشمي و پنبه اي ، پارچه هاي عُتّابي ، وشي ، حلّة ابريشمي ، ملحم ، انواع کرباس و سقلاطون توليد مي شد (ابن حوقل ، ص 363؛ ابن فقيه ، ص 254؛ حدود العالم ، ص 140). در اصطخر جامه هاي سياهرنگ به نام اصطخريه و کرباس (اصطخري ، ص 153؛ ابن عبدربّه ، ج 6، ص 269)؛ در شيراز مُنَيّره ، بُرد، پارچه هاي لطيف ، کرباس ، باسمه (قلمکار)، قدک ، زري ، گارسي ، خز، ديبا، قَصَب و انواع حلّه بافته مي شده است (لسترنج ، ص 315؛ مقدسي ، ص 442ـ 443). عضدالدوله ديلمي (حک : 335ـ 338) سازمان "طراز شاهانه " را کاملاً از تصرّف خلفاي عباسي درآورد و خود برآن مسلّط شد. شهرهاي قلمرو آل بويه مراکز مهم پارچه بافي بودند. طبرستان بزرگترين مرکز پرورش کرم ابريشم بود و آل بويه توليد پارچه هاي ابريشمي و نخي را تشويق مي کردند (مک داول ، ص 155). عضدالدوله در شهر خود شمار زيادي پارچه بافان را اسکان داد. ري نيز از بزرگترين مراکز بافندگي و دادوستد پارچه بود. در اين شهر نوعي پارچة ابريشمي دورو (دوپودي ) معروف به مُنيّر رازي توليد مي شد که بسيار شهرت داشت و داراي نقش عقابهاي دوسر متوالي با بالهاي گشوده بود که انساني را دربرگرفته اند بودند. بر بالاي بالها و سرعقاب دو ضرب المثل به خط کوفي تزييني نوشته شده بود (روحفر، مقالة "پارچه بافي "). ري همچنين به بافت کرباس و برد و طيلسانهاي پشمين شهرت داشت ( حدودالعالم ، ص 142).

با شروع حکومت سلاجقه (429ـ552) تحول تازه اي در صنعت پارچه بافي ايران به وجود آمد. در ساية امنيتي که سلاجقه در شهرهاي ايران به وجود آوردند، هنرهاي اسلامي و از جمله پارچه بافي از وحدت و انسجام بي نظيري برخوردار شد ( رجوع کنيد به لمتون ، ص 201ـ203). توسعة پارچه بافي در اين دوره مديون پيشقدمي سلسلة آل بويه بود. از دورة سلجوقي بيش از پنجاه قطعه پارچه در دست است که کيفيت بافت و طرحهاي عالي آنها مهارت بافندگان دورة سلجوقي را بخوبي نشان مي دهد (براي نمونه رجوع کنيد به پوپ ، ج 11، تصوير 981ـ997؛ الوند، ص 111). پارچه هاي متقدم دورة سلجوقي کماکان نشان دهندة انعکاس طرحها و نقوش دورة ساساني است و به نظر مي رسد که بافندگان علاقة خاصي به احياي طرحهاي ساساني داشته اند. بافندگان اواخر دورة سلجوقي از طرحهاي انساني نيز استفاده کرده اند. برروي يک قطعه ابريشم نقش دو جوان در مقابل گياهي که درون يک بيضي با حاشية مکتوب قراردارد، تصويرشده است . صورت نگاري اين دوجوان و لباسهاي آنها مشابه نقاشي روي سفالينه هاي سلجوقي است ( رجوع کنيد به پوپ ، ج 11، تصوير 989). پارچه هاي اواخر دورة سلجوقي نشان مي دهد که بتدريج طرحهاي سنتي جاي خود را به طرحهايي مي دهد که در آن نقش مايه هاي گياهي (اسليمي ) با خطوط طوماري و اشکال برگ نخلي ترکيب شده است (الوند، ص 112). مورخان خوزستان ، خراسان ، سيستان و شهرهاي نيشابور، ري ، يزد و کاشان را به عنوان مراکز عمدة پارچه بافي ذکر کرده اند (مک داوِل ، ص 158). در دورة سلجوقي در معيارهاي متداول بافندگي تغييراتي پديدار گشت ؛ مثلاً دو نوع نخ تابيده (سفتْتاب و شل تاب ) به کار برده شد که موجب تکامل بافت جناغي پارچه هاي نخي گرديد و، از جمله ، رگه هاي اريب بر سطح پارچه را نمايانتر ساخت ، ضمن اينکه پارچه اي به نام زري يا زربفت ، با پودي از طلا نيز در کارگاهها رواج يافت (همانجا). در دورة سلجوقي انواع منسوجات براي صدور به غرب مسيحي بافته مي شد؛ "بِلدِکان " و "موسلين " (منسوب به موصل ) غرب يادآور روابط تجاري بسيار گرمي است که در آن زمان وجود داشته است (کونل ، ص 93ـ94).

با حملة مغول به ايران در سدة هفتم و به دنبال آن برپايي حکومت ايلخانان ، مراکز مهم بافندگي چون ري و نيشابور از بين رفت و مراکز جديدي چون کاشان اعتبار يافت . در دورة مغولان طرحهاي چيني موردتوجه قرار گرفت و رنگهاي روشن جاي خود را به رنگهاي تيره و تند داد و رشته هاي طلا و نقره در بافت پارچه معمول شد (روحفر، همانجا). بافته ها در دورة ايلخاني فوق العاده ظريف و از کيفيت طراحي و نقش پردازيهاي بسيار عالي برخوردار بودند. از خصوصيات آنها مي توان به حضور کتيبه هاي خط ثلث ، گل و بوته و نيلوفرهاي چيني محاط در طرحهاي ترنجي ، استفاده از خطوط و اشکال گياهي و جانوري به صورت رديفهاي مطبّق افقي و پرندگان اشاره کرد ( رجوع کنيد به پوپ ، ج 11، تصوير 998ـ1005).

از دورة تيموري بندرت منسوجي باقي مانده است . در اين دوره ، و پيش از آن ، بسياري از مراکز سنتي پارچه بافي ايران ، مانند خوزستان ، شهرهاي جنوبي فارس ، ري ، جرجان (گرگان )، و نيشابور، در يورش مغولان به نابودي کشيده شدند. اما شهرهاي شيراز، يزد، کاشان ، هرات و شهرهاي خراسان و ماوراءالنهر ــ که از قلمروهاي مهم دولت تيموري بود ــ انواع منسوجات را توليد مي کردند ( رجوع کنيد به حکيم ، ص 629ـ630، 908؛ بارتولد، ص 154؛ ويلسون ، ص 8). مينياتورها و صفحات مُذَهَّب کتابها و جلدهاي سوخت ، تاحد زياد کيفيت طرحها ونقوش دورة تيموري را نشان مي دهند. طرحها و نقوش پوشاک شخصيتهاي شاهنامة بايسنغري * و منظومة هماي و همايون که در سالهاي 833 و 834 در هرات نقاشي شده اند مدارک ارزشمندي دربارة پارچه هاي عصر تيموري است . به استناد اين آثار مي توان گفت که در پارچه هاي تيموري گلها و برگهاي درشت عصر ايلخاني جاي خود را به نقوش ظريف و ريز برگ و گل و شکوفه هاي اسليمي و ختايي داده و طرحها ظريفتر و گيراتر و از حيث ترکيب بسيار غني و گسترده تر و مقدمه اي براي طرحها و نقوش پارچه هاي عصر صفوي شده است .

در ميان صنايع دورة صفوي ، پارچه بافي مهمتر از همه بود و شاهان صفوي به اين صنعت علاقه و اهتمام بسيار داشتند، چنانکه شاه اسماعيل (حک : 905ـ930) توليد انواع پارچه هاي ابريشمي و نخي را تشويق کرد. شاه عباس (حک : 996ـ 1038) نيز صنايع بافندگي را به اوج رساند و سازمان ابريشم بافي کشور را شخصاً زيرنظر گرفت (مک داول ، ص 159، 166). در آغاز اين دوره تبريز، کاشان ، يزد، اصفهان ، قزوين ، شيراز، کرمان و شهرهاي خراسان از مراکز بافندگي بودند و در اين شهرها حريرهاي زربفت ، پارچه هاي ابريشمي ، مخمل و منسوجات خاص دورة صفوي چون پارچه هاي جناغي بافِ نخي ، اطلس ، ابريشمينه هاي گل برجستة چيني (نيلوفر= گل شاه عباسي )، زري و مخمل توليد مي شد ( تاريخ ايران از زمان باستان تا امروز ، ص 273؛ مک داول ، ص 159). بافندگان دورة صفوي در ابريشمينه هاي گلدارِ خود، طرحهاي تنگاتنگ و رنگارنگ نيز وارد کردند و به بافتهاي چند تاروپودي يا جناغي ، زمينه هاي طلايي براق بخشيدند. آنها مخمل را با چند لايه بافت توليد کردند (مک داوِل ، همانجا). با آنکه تافته ــ که داراي بافتي ساده با تاروپود متقاطع و از جنس ابريشم و نيمه ابريشم يا الياف مصنوعي بود ــ که از دوران ساسانيان توليد و صادر مي شد، رواج و شکوفايي آن در شهرهاي اصفهان و ابيانه در عصر صفويان بوده است ( ايرانشهر ، ج 2، ص 5 ـ 18).

بافته هاي صفوي ، بخصوص بافتة ابريشمي ، همواره مورد ستايش جهانيان بوده است . اين پارچه ها نه تنها طرح و نقش بديع و نوظهور داشتند، بلکه ازنظر تنوع رنگ نيز بي نظير بودند. بسياري از پارچه هاي ابريشمي اين دوره به آثار نقاشي مکتب اصفهان شباهت دارد. مشهورترين پارچه هاي اين زمان زري و مخملهايي است که روي آنها به طور برجسته با ابريشم تزيين شده است . در زمان شاه عباس اول ، در اصفهان نيز دستگاه نساجي تأسيس شد که همانند دستگاههاي نساجي يزد، کرمان و کاشان که در ابريشم بافي معروف بودند، پارچه هاي دربار را تهيه مي کرد (الوند، ص 124).

در زمان شاه طهماسب (919ـ984) در قزوين مکتب هنري خاصي در بافندگي به وجود آمد که از ويژگيهاي آن نقش ترنج و گل و گياه و شکار بود و در زمان شاه عباس سبک تازه اي روبه رشد گذاشت که مميزة آن استفاده از نقوش گل و گلدان بود. بافته هاي دورة صفوي را از نظر طرح و نقش مي توان به دو دوره تقسيم کرد: در دورة اول ، خواجه غياث الدين سبکي به وجود آورد که از ويژگيهاي آن استفاده از طرحهاي کوچکي بود که در کل هماهنگي داشتند. غياث الدين اهل يزد و بافنده اي باذوق بود و در اختراع و ايجاد طرحهاي مختلف و نقش آنها بر روي پارچه مهارتي بسزا داشت (روحفر، مقالة "پارچه بافي "). از بافندگان مشهور اين طرحها مي توان از عبدالله بن غياث ، حسين بن غياث ، يحيي بن غياث و معزالدين غياث نام برد. در دورة دوم طرحها و نقوش بافته ها متأثر از سبک نگارگري مکتب "رضا عباسي " * بود. در اين سبک بافنده بر نقوش و طرحهاي بزرگ تأکيد داشت . محمدخان و اسماعيل کاشاني و استاد معين از بافندگان به نام اين سبک بودند (همانجا).

در نخستين پارچه هاي دورة صفوي منظرة باغ تصويري متداول بود و بسياري از مضامين عاشقانة ادبيات فارسي برزمينة پارچه هاي ابريشمي بافته مي شد. صحنه هاي شکار، حملة گربه سانان به طعمه هايشان ، اميرزاده هاي سوار براسب با مهترانشان و صحنه هاي بزم و رقص مورد پسند همگان بود. در زمان شاه عباس مخمل پسنديده ترين پارچه به شمار مي آمد. مخملهاي اوايل صفوي نيز داراي همان گونه صحنه هاي سرورانگيز به روش ساده باف و با هيکلهاي آدمي و نقوش گياهي برجسته بر زمينة اطلس زري توليد مي شد. در دوره هاي

بعدي طرحها ساده تر شد و صحنه هاي زندگي روزمره بر روي پارچه خودنمايي کرد (مک داول ، ص 166). ابريشم بافي در زمان شاه عباس دوم (1052ـ1077) به اوج کمال خود رسيد. شاه سلطان حسين (حک : 1105ـ 1135) صنايع پارچه بافي يزد و کاشان و اصفهان را رونق بخشيد. رسم خانه شاه سلطان حسين اين بود که هر هفت سال تمام جامه هاي شاهي را بسوزاند و جامه هاي تازه تهيه کند، ليکن تارهاي طلاي پارچه هاي زربفت جمع آوري مي گرديد تا دوباره به کار رود (همان ، ص 168).

با سقوط صفويان در 1135، صنعت پارچه بافي دچار رکود کامل شد. اندک رونق دورة نادرشاه افشار نيز زودگذر بود و با مرگ او صنايع بافندگي دولتي بسرعت روبه انحطاط نهاد. با روي کارآمدن قاجاريان در 1193 و استقرار امنيت در کشور، توليد پارچه در شهرهايي چون کرمان ويزد (پارچه هاي ابريشمي ) و اصفهان (پارچه هاي نخي ) رونق گرفت . در اوايل اين دوره پارچه بافي ايران با رقابت توليدات هند و دول اروپايي روبرو بود. شال کشميري رقيب کرماني خود را از بازار بيرون کرد و قلمکار هندي نيز عرصه را بر قلمکار ايراني تنگ نمود. ورود پارچه هاي نخي اروپايي در اواسط سدة سيزدهم که بهاي بسيار ارزاني داشتند، صنايع بافندگي شهري ايران را با خطر جدي روبرو کرد؛ براي نمونه تعداد کارگاههاي بافندگي کاشان که در سدة يازدهم به هشت هزار رسيده بود، در اواسط سدة سيزدهم به هشتصد کارگاه و شمارة کارگاههاي ابريشم بافي از 250 ، 1 کارگاه در سال 1212، به دوازده کارگاه در سال 1270 کاهش يافت (همان ، ص 169).

ورود پارچه هاي اروپايي سبب واکنشهايي از سوي برخي دولتمردان قاجاري شد. عباس ميرزا، نايب السلطنة فتحعلي شاه ، تصميم به نصب کارخانة پارچه بافي براي رفع نيازمنديهاي ارتش گرفت و در پي آن ، يک کارخانة ماهوت بافي از روسيه خريداري و در شهر خوي نصب کرد. اين کارخانه بخشي از نيازهاي ارتش و طبقة اعيان و اشراف را تأمين مي کرد (محبوبي اردکاني ، ج 3، ص 91). در 1275 دومين اقدام در زمينة پارچه بافي صورت گرفت . محمودخان ناصرالملک کارخانه اي از مسکو خريد و به ايران فرستاد، اما به سبب معيوب بودن دستگاههاي آن ، نتيجه اي به بار نياورد. در 1312 مرتضي قلي خان صنيع الدوله کارخانة ريسمان ريسي و چلواربافي را تأسيس کرد (همان ، ج 3، ص 91ـ92). حاجي رحيم قزويني و حاجي يوسف قزويني در اوايل سدة چهاردهم سعي کردند تا با ايجاد کارخانه هايي در تهران و تبريز با منسوجات خارجي مقابله کنند ولي هربار، تلاش آنان به سبب سياستهاي خارجي ناکام ماند (الوند، ص 132). مهمترين و مؤثرترين واکنشها در برابر واردات پارچه هاي اروپايي ، از جانب علما و تجّار اتخاذ شد. در اصفهان ، سيزده تن از علما از جمله حاج آقا نوراللّه اصفهاني در اعلاميه اي تأکيد کردند که از خريد و مصرف منسوجات غيرايراني خودداري مي کنند و بر امواتي که پارچة کفن آنان غيرايراني باشد، نماز نخواهند خواند (نجفي ، 1371ش ، ص 82 ـ84). علاوه بر اين ، حاج آقا نوراللّه اصفهاني به همراه برادرش آقانجفي و جمعي از تجّار، براي مبارزة عملي با سلطة تجاري اروپاييان ، مؤسسه اي تجاري به نام "شرکت اسلاميه " در اصفهان داير کرد که توليداتش بتدريج به سراسر ايران راه يافت و نمايندگيهاي اين شرکت در شهرهاي مختلف ايران و حتي در کشورهاي بزرگ گشايش يافت (همو، 1378ش ، ص 31ـ39). اين اقدام حمايت و پشتيباني علماي طراز اول شيعه از جمله آخوند ملامحمدکاظم خراساني ، سيدمحمدکاظم يزدي ، ملامحمدحسن مامقاني و چند تن ديگر را به دنبال آورد ( رجوع کنيد به همان ، ص 44ـ53). در فاصلة سالهاي 1312 تا 1344 دولتمردان قاجار با خريد کارخانه هاي نخ ريسي و پارچه بافي از کشورهاي آلمان و انگلستان و نصب آنها در شهرهاي تهران ، تبريز و اصفهان در توسعة پارچه بافي کوشيدند (براي اطلاع بيشتر رجوع کنيد به محبوبي اردکاني ، ج 3، ص 92ـ97).

ما را در سایت تولیدلباس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : داودی tolidelebas بازدید : 529 تاريخ : شنبه 28 دی 1392 ساعت: 17:47

آرشیو مطالب

خبرنامه